هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

یک جمله از شریعتی:

خدایا

در تمامی عمر به ابتذال لحظه ایی گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم

که در تمامی عمر لحظه ایی را در ترجیح

عظمت عصیان و رنج   بر

 خوشبختی آرامش و لذت

 اندکی تردید کرده اند.

اینم عشقی که تو نوعه خودش تکه!!!!

.


امان از دخترای امروزی!!!! (بی وفا)


این مطلب را یکی از دوستان برام فرستاد و منم دیدم مطالب این متن از گابریل گارسیا مارکز به خیلی از سوالات ذهنمون پاسخ میده. شما هم بخونید شاید جواب سوالات ذهنتون بین اونا باشه !!!


 

13خط برای زندگی...

 

1- دوستت دارم نه به خاطر تو بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.

  

2- هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

 

3- اگر کسی آنطور که میخواهی تو را دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

 

4- دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

 

5- بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

 

6- هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی. چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

 

7- تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی بدان برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

 

8- هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.

 

9- شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری از افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را ، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکرگذار باشی.

 

10- به چیزی که گذشت غم مخور. به آنچه پس از آن می آید لبخند بزن.

 

11- همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.

 

12- خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.

 

13- زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.


تا مطلب بعد بدرود...

پلنگ عشق...

عشق پلنگی است که در رگهایم می دود ، پلنگی که می خواهد تا ماه بپرد. من این پلنگ را قلاده نمی زنم حتی اگر قفس تنم را باز بشکند و قالبش را پاره کند، ماه چیست؟ اینبار ماهم خداست و قصه پلنگ عشق و ماه عجیب ناممکن است، همین ناممکن بودن است که زیباترش می کند.

پلنگ عشق رگهای تنم دوباره بیدار شده است و می خواهد خیز بردارد ، یکبار پرید و نرسید ، به دره عشق افتاد اما افتادنی که تماما لذت و شور درونش بود، لذتی از خیز برداشتنم به سمت ماه زندگیم. حال دوباره این پلنگ بیدار شده است و قصد پریدن دارد. بگذار خیز بردارد و برود تا به بلندای عشق برسد. پلنگ عشق به هوای گرفتن ماه است که به آسمان جست می زند ، چه خوش خیالی! تا ماه هزاران هزار فرسنگ مانده است اما چه خیالی زیبایی ، می خواهم در این خیال ، هرچند می دانم خیال است ، محو گردم.

دره های عشق  پر است از پلنگان مرده ای است  که به سوی ماه خیز برداشته اند و هرگز پنجه به ماه نرسانده اند.

اما خدا به پرش پلنگ نگاه می کند نه رسیدنش ، همه پلنگان می دانند خدا پلنگی را دوست دارد که دورتر می پرد!

پلنگ درونم دوباره خیز بردار ، می دانم به ماه نمی رسی اما لذت به دره افتادن هرگز فراموش شدنی نیست.