هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

داستان شعر زندگی . . .

 

                                           

فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم 

                                                   بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

                                                   آدم آورد در این دیر خراب آبادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

                                                   که در این دامگه حادثه چون افتادم

سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض

                                                   به هوای سر کوی تو برفت از یادم

میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست

                                                    که چرا دل به جگر گوشه ی مردم دادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

                                                     یارب از ما در گیتی به چه طالع زادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

                                                     چکنم حرف دگر یاد نداد استادم

 

 

محاکمه عشق...

 

جلسه محاکمه عشق بود

 

و قاضی عقل ،

 

 عشق را محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز کرده بود

 

یعنی فراموشی ،

 

قلب تقاضای عفو عشق را داشت

 

ولی همه اعضا با او مخالف بودند

 

قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

 

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی

 

ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی

 

و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید

 

حالا چرا این چنین با او مخالفید؟

 

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند

 

تنها عقل و قلب در جلسه ماندند

 

عقل گفت : دیدی قلب همه از عشق بیزارند !

 

ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده

 

چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟

 

قلب نالید : من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود

 

و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند

 

و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم .

 

پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم...

 

 

 

 

 

 

کاش بودی تا . . .

 

 

آسمون آرزومون پره از ابرای تیره

لالایی واست بخونم تا شاید خوابت بگیره

 

اگه از خواب نپریدی توی خواب خدا را دیدی

یه جوری ازش بپرس که دلامون چرا اسیره

 

باز که چشماتو نبستی ببینم باز که نشستی

میدونم یه جوری هستی که دلت از همه سیره

 

اما بهتره بدونی طبق اصل مهربونی

دل واسه عاشق نبودن راه نداره ناگزیره

 

چشمای تو شده خسته بغض آرزوت شکسته

اما باز تو فکر اینی اگه من رو نپذیره

 

بهتره بیدار بشینی اونو توی خواب ببینی

واسه دیوونه بودن عزیزم همیشه دیره

 

خوش به حال بعضی مردم که شدن تو زندگی گم

التماس سرخ سیبا پیششون چقد حقیره

 

نه به فکر عطر یاسن نه به فکر التماسن

خنده داره واسشون که دل ما یه جایی گیره

 

چی بگم شبم هروم شد ندیدم اونو حروم شد

کاش می دونست یکی اینجا بد جوری واسش میمیره

 

کاش بودی یه قطره بارون واسه طرح نامه هامون

به دل همیشه دریات از کسی که تو کویره

 

 

 

فقط از تو مینویسم . . .

 

 

می خواهم فقط از تو بنویسم ... !

 

این کلمه های بی شکیب، ناتوان تر ازآنند که بتوانند تو را بنویسند .

 

کاش کبوترها کلمه هایی می شدند برای تو ...

 

من نیمی کلمه ام و نیمی عشق . جز نوشتن و دوست داشتم چیزی نمی دانم !

 

من تو را دوست دارم ...

 

اگرچه مثل فرشته ها مهربانم ، ولی گاهی مثل تو مغرورم و مثل طوفان لجباز!

 

اما هر چه هستم تو را دوست دارم ...

 

مهربان ! یک روز از کنار بزرگترین آرزویم عبور کن !

 

 

  

همیشه قبل از اینکه به خوابهایم برسی ، صبح می شود و تو دوباره

 

آغاز می شوی ...

 

گاهی من مثل کودکی ام که در شلوغی گم شده ، گاهی مثل کتاب خیس و

 

باران خورده ی دخترقصه ها و گاهی مثل خاطره های غبارگرفته ام ...

 

 با من حرف بزن  تا دوباره خاطره شوی و من به دوست داشتن بپیوندم .

 

فیلم ۳۰۰ از نگاه شما . . .

 

۳۰۰ عنوان فیلمی است که از روی کتاب مصوری نوشته فرانک میلر به همین نام توسط شرکت "برادران وارنر" ساخته شده است. در سال ۱۹۶۲ (۱۳۴۱) نیز فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد و در ایران هم به نمایش در آمد. این فیلم به کارگردانی زاک اسنایدر (به انگلیسی Zack Snyder) به موضوع نبرد ترموپیل بین سپاه ایران در زمان خشایارشا با سپاه یونان در زمان لئونیداس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد می‌پردازد. این نبرد به ادعای داستان و فیلم در تنگهٔ ترموپیل در نزدیکی آتن رخ داده و وانمود شده‌است که در آن ۳۰۰ نفر از رزم آوران اسپارت در برابر سپاه یک میلیونی خشایار شاه مقاومت می‌کنند. در این نبرد که حدود سه روز به طول می انجامد ارتش امپراتوری هخامنشی در برابر ۳۰۰ رزم آور اسپارتی در تنگهٔ ترموپیل متوقف شد و تنها زمانی توانست آنها را شکست بدهد که در اثر خیانت یک یونانی راه دیگری برای دور زدن آنها و محاصره اسپارتی ها یافت.

فیلم ۳۰۰ که با استفاده از تکنولوژی پرده آبی ساخته شده، توجه بینندگان و منتقدان بسیاری را به خود جلب کرده‌است و یک بازی رایانه‌ای نیز بر اساس آن منتشر شده‌است. این فیلم از ۱۸ اسفند ۱۳۸۵ (۹ مارس ۲۰۰۷) در آمریکا در تعداد بی سابقه‌ای سینما به نمایش عمومی در آمد و در دو روز آخر هفته با استقبال بسیاری در آمریکا روبرو شده است و به فروشی معادل هفتاد میلیون دلار رسیده است که استقبالی غیر منتظره محسوب می شود.

این فیلم ایرانیان را وحشی و غارتگر و سربازان یونان را فداکار و دلاور می‌نمایاند. برخی از ایرانیان معتقدند که این فیلم توهینی به ایرانیان و تاریخ این کشور است و علیه آن دست به کار تهیه طومار اینترنتی و یا بمب گوگلی (سایتی که با لینک دادن به آن رتبه اش در گوگل بالا می آید و اعتراضی علیه این فیلم است) شده اند. آنها می گویند علاوه بر تحریفات تاریخی که در فیلم رخ می نماید، چهره ایرانیان بی شباهت به هیولاها نیست، در حالی که در اصل کتاب مصور فرانک میلر نیز ایرانیان به همین شکل به تصویر در آمده اند. فیلم بسیار به رمان مصور فرانک میلر وفادار است بنابراین بیان هرگونه مطلب خلاف واقع از سوی نویسنده رمان و اشاعه گسترده آن از جانب تهیه کننده فیلم می‌باشد.

 

                                       

                                                     پوستر فیلم ۳۰۰

 

کارگردان

زاک اسنایدر

نویسنده

زاک اسنایدرفرانک میلر

بازیگران

جرارد باتلر
لنا هدی
دیوید ولهام
میشل فسبندر
ونسنت رگان
رودریگو سانتونو

 

توزیع‌کننده

برادران وارنر

 

مدت

۱ ساعت و ۵۷ دقیقه

زبان

انگلیسی

 

 

                                      صفحه در وبگاه IMDb

 

 

لینک برای دیدن قسمتی از این فیلم

http://www.alef.ir/mambots/content/playerflv/300a.wmv