هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

خورشید کدام گوری رفته ؟







خورشید را می‌دزدم

فقط برای تو !

می‌گذارم توی جیبم

تا فردا بزنم به موهایت

فردا به تو می‌گویم چقدر دوستت دارم !

فردا تو می‌فهمی

فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت. می‌دانم !

آخ ... فردا !

راستی چرا فردا نمی‌شود ؟

این شب چقدر طول کشیده ...

چرا آفتاب نمی‌شود ؟

یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته ؟

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

شل سیلور استاین

ژاک پره‌ور





زندگی
یک گیلاس است .

مرگ هسته‌ی گیلاس

و عشق ،

درخت آن !

 

::::::::::::::::::::::::::::::::

ژاک پره‌ور

سوتکی دارم چلیپا گون...



خواب بودم

نزدیک خورشید

بالشم خیس خیس بود .


::::

باران که می‌شوی

خدای همه می‌شوی

یک شهر در تبسمت پرسه می‌زند .

 

در خواب دشت آسمان

ماهور خوانده‌ای ؟!


::::

من سوتکی دارم چلیپا گون

در خود خزیده با سکوتی سرد

باران که می‌بارد

جنون می‌گیرد از فریاد

پل می‌زند

نبض صدایش شاد

رنگین کمانی نقش می‌بندد

بار سفر بسته ای ....





تو اگر بسته‌ای بار سفر ،

تو اگر نیستی دیگر ،

پس چرا از همه‌جا

من صدای تپش قلب تو را می‌شنوم ؟

دست خودم نیست...






دست خودم نیست ،

باید بیایم

تا در توفان

تن من قایقت باشد .

یا نه! بادبانت.

و تمام رگ‌هایم

رشته‌های سیمی باشند

تا جریان برق بگذرد از آنها

و چراغ اتاقت را

روشن نگه دارد ؛

مثل نفس‌های تو

که مرا

زنده نگه داشته‌اند …

بدون شرح





و در روزی که سر پستانم ذوق ذوق میکرد


و بالای لبم سبز شد


مرا به پاتختی راه ندادند ...


که بلوغ زودرس بود و


وداع تلخ من با کودکی که


اوج بزهکاری او


خوردن گوشواره‌های گیلاس تو بود.

ناگفته ها را تو بگو...




اگر نبودم به جایم بنویس.نفس بکش.عاشق باش.اگر نیامدم به جایم بمان.بخوان.ناگفته ها را تو بگو...

باز باران ...




باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم


من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟


نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم

ادامه مطلب ...

خدایا بداده و نداده ات شکر ...





خدایا بداده و نداده و گرفته ات شکر
که داده ات نعمت و نداده ات حکمت
گرفته ات امتحان
خدایا آبروی مرا به توانگری نگهدار
و شخصیت مرا به تنگدستی از بین مبر
تا مبادا از روزی خواهان تو روزی بخواهم
و از آفریده های بدکردار طلب مهربانی کنم
و در حالتی قرار گیرم که به تعریف و
تمجید کسی که به من چیزی داده بپردازم
و از کسی که مرا از امکاناتی منع کرده است بدگویی کنم .

دیدار با خدا ....





هنوز به دیدار خدا می روند ... خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !!

خدا همین جاست ُ نیازی به سفر نیست !!

خدا همان گنجشگی است که صبح برای تو می خواند . خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کند . خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد . خدا در جمله ؛ عجب شانسی آوردم است . خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو !! خدا کنار کودکی است که می خواهد از فروشگاه شکلات بدزد !! خدا کنار ساعت کوک شده توست که می گذارد ۵ دقیقه بیشتر بخوابی !! از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی از تولدت تا آن روبان مشکی چقدر خدا را دیدی ؟!