هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

روزی ، روزگاری


روزگاری خانه هامان سرد بود

تهیه ی نفت زمستان درد بود

یک چراغ والورو یک گرد سوز

زیر کرسی با لحافی دست دوز

خانواده دور هم بودن همه

در کنار هم میاسودن همه

روی سفره لقمه نانی تازه بود

روی خوش در خانه بی اندازه بود

عمر بعضی در صف کپسول رفت

بعضیا هم درصف نامرد نفت

گر برای مرد زن نامرد بود

صد تفاوت بین زن تا مرد بود

آن قدیما عاشقی یادش بخیر

عطر و بوی رازقی یادش بخیر

عصر پست و تلگراف و نامه بود

روزگار خواندن شه نامه بود

قلبهامان اندک اندک سرد شد

رنگ و روی زندگیمان زرد شد

تبلت و همراه و لب تابی نبود

عصر دلتنگی و بی تابی نبود

تنبلی دامان زنها را گرفت

مای بیبی مصرفش بالا گرفت

بینی خیلی کسا باطل شدند

باپروتز بعضیا خوشگل شدند

عصر ساکشن آمدو لاغر شدیم

در خیال خود چقد بهتر شدیم

میوه هم گلخانه ای شد عاقبت

آب هم پیمانه ای شد عاقبت

عصر نت شد،عصر پی ام،عصر چت

عصر ایرانسل،فراوانی خط

عصر آدم های بد بی مایه  شارژ

عصر تلخ خود فروشی با یه شارژ

عصر مرفین و ترا مادول..دوا

با کراک و شیشه رفتن به فضا

عصر آقایان آرایش شده

عصر خانمهای پالایش شده

وای بر عصر تلخ بی کسی

عصر تلخ استرس...دلواپسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد