|
عکس من را همه ی شهر گرفتند ولی
تو فقط رد شدی از پیش نگاهم هر روز
مکث کن، لحظه ای از دور تماشایم کن
به چمن های کف پارک همش چشم ندوز
کاش می شد که بچرخد سر من سمت نگات
دل سیمانیِ عاشق شده دیدی جایی؟!
پام چسبیده به جایی که از آن می گذری
وای از آن روز که از پشت سرم می آیی...
گرچه تندیس بزرگ وسط شهر شدم
ولی از بوی تو هربار تنم می لرزد
عاشقت هستم و این عشق برایم مرگ است
از تو گفتن به شکست دهنم می ارزد
درد دارد که لبم خنده بخواهد، نشود...
اینکه تندیس تو محتاج شکستن باشد
درد دارد که تو هر روز بیایی اینجا
پاتوقت نیمکت پشت سر من باشد...