هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

سوز و گداز


آن شب که شد زندگی ما آغاز

آغاز شد افسانه این سوز و گداز

دادند به ما دلی و گفتند بسوز

دیدند که سوختیم گفتند بساز



ممنون از سحر ربیعی عزیز

نظرات 5 + ارسال نظر
narges جمعه 18 دی 1394 ساعت 15:05

چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی
به تلنگری می شکند
به لحنی می سوزد
برای دلی می میرد
به نگاهی جان می گیرد
و به یادی می تپد

حدیث جمعه 18 دی 1394 ساعت 16:58 http://www.eskan.blogsky.com/

عالی
مثل همیشه

ainaz شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 14:01

عالییییی

iman دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 10:40

بسیار زیبا

نرگس یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 19:22

خیلی عالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد