هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

تو را تا بینهایت دوست دارم...







مهربانم
وارث قلبم
از تو  مینویسم
باور نمی کنم
اینگونه عاشقـانه
در مـن ، حبس شده باشی!!
بگو با چه جادوئی
مرا اینگونه نا عادلانه وقف خودت کردی؟
بگذار در آغوش دیدگانت سبز شوم
از برگ ریزان چشمانت بگذرم
از آبشار گونه هایت سرازیر شوم
و در دشت لبانت
غنچه های بوسه را بچینم
آه. . .
سبدم پر گل شد
گلستانی از وجود تو در من نهفته است
هــیچ میدونی؟
زیــباترین عــاشــقانــه ای کــه برام گفــتی
وقــتی بــود که
اسمــمو بــا “مــیــم” به انــتها رسوندی...
کلام اخر
تو را تا بینهایت دوست دارم

قصه عشق


سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند

که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی

قصه عشق “ انسان ” بودن ماست . . .

 

 

با تشکر از همتای عزیز  بابت ارسال این نوشته

حکایت ما آدم ها …




حکایت ما آدم ها
حکایت کفشاییه که
اگه جفت نباشند
هر کدومشون
هر چقدر شیک باشند
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه
لنگه به لنگه اند
کاش
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید
جفت هر کس رو باهاش می آفرید
تا این همه آدمای لنگه به لنگه
زیر این سقف ها
به اجبار، خودشون رو جفت نشون
نمی دادند

 

با تشکر از نگار بابت ارسال این نوشته

عشق یعنی ...

 

عشــق یعنـــــی :
تو گوشیت یه سری اس ام اس هست
که عمرا دلت بیاد پاکشون کنی ...



تو یک طرف دیگر ...





تمام ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻳﮏ ﻃﺮﻑ ...

ﺗﻮ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ...

ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ،

ﻣﻦ

ﻃﺮﻑِ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻢ

کاشف تو ...


بدون سیب


کاشف جاذبه می شدم،


تنها اگر


من و تو و نگاهـــــت،


قبل از نیوتن بودیــــــــــم نـه آدمـــک هـایـت !










دلم برای کسی تنگ است ...

 

       دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

      دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد

      دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند

      دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد ...

      دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

      دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

      دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

      دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

      دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

      دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

      دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده

      دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است

      دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است

      دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است

      دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است

      دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است

      دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست

      دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند.....

این روزها....


درد های من منقبض شده اند

در انتهای رنج هایم امشب تمام میشوم

روزنه ای نیست برای افتابی شدن

سایه هایم را پس دهید من از افتاب افتاده ام

به مادرم ( از سعید تاج محمدی )

پلکی به من نگاه کن ای مقتدای عشق!

چشمت غنیمتیست برایم، برای عشق

ای جاری از لبان تو لبخند زندگی!

قدری بخند، خنده تو ابتدای عشق!

یادم نمی رود که در آغوش گرم تو

با هر نفس وزیده به سویم هوای عشق

زیبا ترین نوای دل انگیز زندگیست

با آن صدای خسته تو: لای لای عشق

چین و چروک صفحه زیبای صورتت

محکم ترین دلیل تو بر ادّعای عشق

وقتی بهشت زیر کف پای مادر است

یعنی بهشت ذرّه ای از خاک پای عشق

بر صفحه سیاه دلم خط روشنیست:

جانم فدای مادر خوبم، فدای عشق.

 

فردا روز دیگری ست ...




گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد...

گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه میخواهد...

نه به شکل " دوستت دارم" و یا نه به شکل " بی تو میمیرم " ...

ساده 

شاید ، مثل :

"
دلتنگ نباش ،

امیدت به خدا ...

فردا روز دیگری ست ! "