مرا دلتنگ می دارد؛
نجیب سبز دستانت!
به لمس روشن احساس؛
برایم نی نوازی کن!
و عکس خاطراتم را بگیر ازمن؛
برایش قاب سازی کن!
چرا من دوستت دارم؟
تو می دانی ؟
خودمن هم نمی داند!
چرا این عشق و این احساس؛
شبیه کوه پابرجاست؟
صدای گفتن لیلی ؛ چو می آید
برون از لعل لب هایت؛
چه زیبا و چه بی همتاست!
تویی مجنون!
منم لیلی!
همیشه دوستت دارم؛
گل من مهربان،
دور از هوس،
خیلی!
برایم مهرسازی کن؛
خیالم را بگیر از من،
و با احساس،
بازی کن!
اگر خوردم زمین ؛ یاری!
تو تیمار دل لیلی،
شبیه یک پرستاری!
برای درد بیماری...
تو را من دوستت دارم!
ابد؛
مادام!
نمی دانم
تو را به اندازهی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازهی تو!؟
نمی دانم ..
چون تو را دوست دارم نفس می کشم
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم!؟
نمی دانم ..
زندگیام تکرار دوست داشتن توست،
یا تکرار دوست داشتن تو، زندگی ام !
تنها می دانم:
که دوست داشتنت
لحظه، لحظه، لحظهی زندگی ام را می سازد
و عشقت
ذره، ذره، ذره ی وجودم را !
"عادل دانتیسم
جالب بود.