عاقبت با یک غــــــزل، او را هــــوایی میکنم
بعدِ عـــاشق کردنش، خود را فــــدایی میکنم
گفته اند او عاشقِ شعر است و شاعر پیشگی
با همـــــین ترفــــنــــد، از او دلربــــــایی میکنم
من که "شاعــــــر" نیستم، اما به عشقِ او چنین
در میــــــانِ دوستان، "شـــاعر نمـــایی" میکنم !!
قلب او سنگیـــست، من میکوبمش با شعــر ناب
کــــعبه ای می ســـــازم از آن و خــــدایی میکنم
او طــلســـمم کرده با آن چشــــم های مشکی اش
شــــعـــر میخوانم، نگــــاهش را گــدایی میکنم
من به اعــجاز "غـــــزل" بر قـــلب انسان واقــفم
آخــــرش هم با "غــــــزل" او را هــــوایی میکنم
فوق العادست