هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

شرم می کنم ...

شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم! ای کاش یک ماه نیز موظف بودیم از اذان صبح تا غروب آفتاب فقرا را سیر کنیم نه این که گرسنگی و تشنگی کشیده تا فقط رنج آن ها را درک نماییم! آری هزاران بار افسوس که دیریست وا مانده ایم در ظاهر دین، دهانمان پر شده است از غلظت تلفظ حرف <ض> در کلمه "و لا الضالین" ولی غافل ازآن که خود عمریست در گمراهی به سر می بریم...

من و خدا


یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن و بدان اگر خـــــــدا را یافته باشی ، هرچه باخته ای مهم نیست
خدایا
دلم مرهمی می خواهد از جنس خودتنزدیک … بی خطر … بخشنده … بی منت

من چیزهای زیادی را در دست گرفتم و همه آنها را از دست دادم ، ولی هر آنچه را که در دستان خدا قرار دادم هنوز دارم .
به بزرگی آرزوت نیندیش !

به بزرگیه کسی بیندیش که میتونه آرزوتو بر آورده کنه … !

پس بزرگ آرزو کن ...

مشکل از آنجا شروع شد که قبل از انجام هر  کاری به جای اینکه  بگوییم : “خدا چی میگه ؟

گفتیم : “مردم چی میگن  …!

فهمیده ام که برای ثابت قدم ماندن در زندگی ، باید فقط با “دو نفر” تکلیفت را روشن کنی : با خدا و خودت...

باخت ِ زیبایی بود!



دَم از بازی حکم میزنی..

دَم از حکم دل میزنی...

پس به زبان”قمار”برایت میگویم

قمار زندگی را به کسی باختم که “تک دل” را با “خشت” برید

جریمه اش ” یک عمر”  ” حســــرت” شد

باخت ِ زیبایی بود!

یاد گرفتم به “دل” ، “دل” نبندم

یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم

دل” را باید ” بُــر” زد جایش “سنگ” ریخت

که با “خشت” “تک بــُری” نکنند

بدون شرح ...

ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑـﺮ ﺩﻝ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑﺮ ﺑـﺎﺩ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑـــــﻮﺩﯼ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﻣﺎﻧـﯽ ، ﺗﻮ ﺩﻟﯿﻞ ﺁﺭﺯﻭﻫـﺎﯼ ﻣﻨﯽ ، ﺗﻮ ﻫﻤـﻪ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﻨﯽ ، ﺗﻮ ﺩﻟﯿﻞ ﻫﻤﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ ﻣﻨﯽ ، ﻣﻦ ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ، ﺗــــــﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﻧـﯽ ، ﺗــــــﻮ ﺧﻮﺩﻩ ﺧﻮﺏ ﻣﻨـﯽ ، ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﻨﯽ ، ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ ، ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﯿﻢ ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻋﺸﻖ ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﻣﺎﻧـــﯽ ...

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ...



ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ . . . .
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻥ ﻣﻌﻠﻢ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺳﺮﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ
ﻫﻔﺘﻪ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺁﺑﯽ ﻭ ﻗﺮﻣﺰ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎﮐﻦ ﻭ ﮔﭻ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻌﻠﻢ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﺎﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﻓﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ ....
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ ....
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﻟﺨﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ !
تو هم مثه منی دلت تنگه؟؟؟

درآغوش ماه...



دریک شب رویایی

میهمان ماه می شوم

توبرایم ازآسمان ستاره می چینی

ومن برایت از زمین رزهای قرمز آتشین

تو به من می گویی باتمام احساسم دوستت دارم

ومن ازشوق پرمی کشم تا قلب آسمان

درآغوش ماه

همه چیز ارزان است ...


همه چیز ارزان است

چه کسی می گوید:

که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است!

دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!

دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان، چه شرافت ارزان!

تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان،

و دروغ از همه چیز ارزان تر!

قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!

و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان!!!

من و یاد تو ...





از تقویم
بهار میماند
و از من
استخوان هایی
که تو را دوست داشتند......

پروردگارا پناهم باش ...




پروردگارا

پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم !

رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم !

یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم !

بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم !

همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم !

کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم !

مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم !

عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم !

و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم !

خـــدایـا ...






خـــدایـا

مــرا بـــه بـغضــی کـه از تـو مـیشــکنـد

بـسپــار

خــدایــا

مــردانــه تریـن بـنـده ات شیــطـان اســت ایــن زمــان

شیــطـان کـه

جــهنـم را به جــان خـریـد ولـی تظــاهــر نکــرد !

خـــدایــا

بــه تـو پنــاه مـی بـرم کـه ظـاهــرم را در بــرابـر دیــگران نیــــکو

و درونــم از آنــچه پـنهـــان مــی دارم زشــت تـــر باشـــد !

و بخـــواهــم بــا اعـمــال و رفـتــاری کــه تـو از آن آگــاهـــی

تـوجــه مـــردم را بـه خــود جلــب کــنم !

و چهـــره ظـاهـــرم را زیبـــا نشـــان داده

و بـا کــولـه بــاری از ریــا به ســوی تــو آیــم !

خــدایـا

کـــمک کـن هــدف

رضــایـــت تــو باشـــد