هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

بر فراز





بر فراز قله های عشق, آنجا که سیمرغ بلورین محبت, سلطان مطلق است, دست آشنای زمان نامت را بر کوههای سخت حک کرده است
تو شراب عقیق گونه ای هستی که میتوان در جام بلورین محبت یافتنت
پس لب بر لب جان می نهم تا شهد محبت را بچشم
در دریای متلاطم مهرت, ذرورق سرگردانی بیش نیستم
آنجا که گلهای اطلسی در کنار هم روئیده اند و نسیم بهاری شروع به وزیدن می کند دوست دارم با تمام وجود فریاد بزنم
آه ! ای عزیز من این دست روشنی که شفق را شکافته است, در انتظار عشق تو تاریک مانده است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد