هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

رفتن دلیل بر نبودن نیست!

 

وقت رفتن فرا رسیده است 

 

 سفر به استقبال من آمده است


 
میروم با چشمهای خیس

 

با دلی شکسته 

 

 با دلی پر از درد دل و دلتنگی

 

میروم اما بدان که رفتنم دلیل بر فراموشی

 

و از یاد بردن تو نیست!


 
با چشمان خیس میروم و

 

 با دلی عاشقتر از گذشته به سوی تو بازمیگردم

 

ای نازنینم میدانم  پیش خود ترانه دلتنگی را زمزمه میکنی

 

و اشک میریزی و طاقت دوری مرا نداری

 

 اما بدان که  تا چشم هایت را بر روی هم بگذاری باز میگردم 


 
اشک نریز که غم این دوری در دلم

 

 بیشتر از همیشه شعله ور خواهد شد


 
آرام باش تا من نیز با آرامش به سفر بروم


 
سفری که نمی دانم  بازگشتی خواهد داشت  یا  نه

 

و پایان این انتظار تلخ یک طلوع دیگر

 

 و یک دیداری شیرین خواهد بود  نمی دانم ...


 
برایت یک دنیا شعرهای عاشقانه نوشته ام 

 

 شعر های مرا بخوان و به یاد من باش عزیزم


 
زمان دلتنگی ات خاطرات  عشق را باز کن

 

 و با خواندن شعرهای عاشقانه ام دلت را خالی کن

 

 و باخاطراتم زندگی کن 


 
بگو درد دلت را به من که سکوت شبانه مرا دیوانه کرده است

 

بگو درد دلت را به من که شبهای بی ستاره

 

مرا دلتنگ کرده است...

 

بگو هر چه دل تنگت خواست بگو 

 

 بگو که بغض گلویم چشمان خسته ام را بارانی کرده است


 
 -
بگو ای عشق که مرا دوست میداری 

 

 اگر بارها به من گفته ای باز تکرار کن این کلمه را

 

 بگو دوستت دارم و بگو عاشق تو هستم 


 
 
ای مهتاب آسمان شبهای تیره و تار من

 

با این فاصله ای که بین من و تو است

 

 چگونه بوسیدن آن چهره درخشانت میسر است؟

 

 آری ستاره میشوم در اوج آسمان 

 

میدرخشم تا بر چهره درخشانت بوسه بزنم


 
زندگی ارزش این همه اشک ریختن را ندارد

 

آن اشکهای پر از مهرت را درون  چشمهای زیبایت نگه دار

 

 و بگذار این اشکها در چشمانت آرام بگیرند 


 
عزیزم از این دوری دلتنگ نباش 

 

 به پایان راه بیندیش که بدون شک پایان این راه زیباست

 

 پایان این راه در آغوش گرفتن ماست 

 

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم

 

 خود به خود هوس باران را میکنم

 

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

 

 هوس یک کوچه تنها را میکنم

 

آن لحظه است که دلم میخواهد تنهایی در زیر باران

 

بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم


 
-
با آمدنت تمام امید ها و آرزوهایم زنده شدند

 

 و دوباره آهنگ دلنشین عشق  در قلبم نواخته شد

 

 و قناری پر شکسته دلم دوباره در آسمان آبی قلبم

 

 به پرواز در آمد....


 
میدانم که دیگر طاقت اینهمه

 

 عذاب و شکنجه های عشق مرا نداری ...

 

 میدانم که دیگر مثل گذشته مرا دوست نمیداری

 

و میدانم دیگرآتش  عشقت آن چنان که باید شعله ور باشد 

 

 دیگر نیست و میدانم از من خسته و دلشکسته ای 

 

 به من فرصتی دوباره بده و مرا ببخش


 
-
آفرین به تو که توانستی از همه مشکلات و سختی ها بگذری

 

 تا بتوانی با من بمانی شازده کوچولوی من

 

آفرین به تو و این عشق بی پایان تو 

 

 مرحبا به این احساس زیبای تو ماه من 


 
رفتی با خاطراتت با محبتهای دلت با چشمان خیس

 

رفتی اما خیلی زود رفتی 

 

 بدون خداحافظی  بدون یه کلام حرف ناگفته!


 
-
کاش می توانستم صدایی که هر روز به من آرامش میداد

 

 و دلم را آرام میکرد و هر روز با من همدل بود

 

 و درد و دل می کرد را نشنوم!

 

اما نمی توانم…دلم با من راه نمی آید

 

دل من بی طاقت و پر از احساس عاشقی است

 

اما خودم

 

نمی دانم چه بگویم

 

 حرف دلم را گوش کنم

 

 یا حرف خودم را؟


 
-
اگر می بینی عاشق تو هستم  دیوانه تو هستم

 

و تمام فکر و زندگی من تو شده ای

 

به خدا بدان که این دست خودم نیست!

 

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است

 

 و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن

 

 اینهمه سخت و پر از غم و غصه است

 

 بدان که این دست خودم نیست!

 

- زیباترین شعر در میان تمام شعرهایی

 

خوشبوترین گل در میان گلهایی

 

پاکترین عشق در میان همه عشق هایی

 

عزیز دل من در میان این همه دلهایی

 

قله خوشبختی در میان کوه هایی

 

زندگی ام  ، عشقم، نفسم تویی!

 

 وقتی تو رفتی هر زمان که  پرستوها بر فراز آسمان

 

 دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم سلام عاشقانه مرا

 

 به تو برسانند و روزی تو را همراه  با خود بیاورند!


 
در این خلوت عاشقانه 

 

 در حالی که چشمانم از دلتنگی خیس خیس است

 

دلم هوایت را کرده است  گل همیشه بهارم 


 
میخواهم بعد از این انتظار...

 

 تنها دختر خوشبخت روی زمین باشم

 

دوست دارم بعد از این انتظار ...

 

سلطان بی چون و چرای سرزمین عشاق  باشم

 

به امید سفر به سوی سرزمین خوشبختی ها منتظر می مانم

 

 چونکه دوستت دارم ای یاور همیشه مومن!

 

عزیزم میدانم که در انتظار دیدن دوباره من می باشی

 

و این لحظه ها برایت خیلی زیبا

 

 و این روزها برایت خیلی شیرین هست 

 

 پس بدان که این لحظه های قبل از دیدار تو برایم زیباتر 

 

 از لحظه گل شدن شاخه ای خشک می باشد!

 

تو برایم از همه زیبایی های دنیا زیباتری

 

 و از همه مردمان دنیا عزیزتری!

 

این وبلاگ عشق 

 

 با تمام متنهایش وتمام احساست پاک و عاشقانه آن برای تو هست

 

 و آن را مدتی است که به تو تقدیم کرده ام 

 

 و تا زمانی که عشق من باشی

 

 زندگی من باشی

 

 آن را با احساسی پر از عشق باز نگه خواهم داشت!

 

 در غم هایم ، در غصه هایم ،

 

 در شادی ها و در خنده هایم

 

به یاد تو خواهم بود شازده کوچولوی من

 

در غروب دلتنگی ها 

 

 در زیر باران 

 

 لحظه طلوع سحرگاه

 

 به یاد تو خواهم بود ماهه من 


  
مجنونم از مجنون دیوانه تر  تو 

 

 و عاشقم از لیلی عاشق تر تو!

 

فرهاد هستی از فرهاد عاشق تر 

 

 و شیرینی از شیرین لایق تر


 
بی تو هوای دلم همیشه ابری است 

 

 آسمان چشمانم همیشه بارانی است

 

بی تو زندگی  برایم عذاب است 

 

 گلهای باغ دلم همه خشک و بی جان است

 

 گفتم که دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم

 

 و اشک از چشمانم سرازیر شد!

 

و باز چیزی نگفتی و به جای سکوت

 

 اینبار تو نیز مانند من اشک ریختی

 

 و با بغض و صدای آهسته گفتی که

 

 من نیز تو را دوست می دارم عزیزم

 

لبخند تلخی بر لبانم نشست و باز چشمان خیسم خیستر شد!


 
دلم برای باران تنگ شده است

 

دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است

 

 دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران 

 

 بارانی که به من آموخت رسم زندگی را

 

دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان 

 

 برای ابرهای سیاه سرگردان

 

برای زمستان


 
-
تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم

 

و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع!

 

قلب تو را در آنجا اسیر کردم

 

 اسیر محبت و عشق خودم کردم !


 

آری بخوان این متنهایم را 

 

 به یاد من و به یاد گذشته هایمان!


 
خاطرات گذشته مان را زنده نگه دار عزیزم 

 

 مرا از یاد نبر نازنینم و مرا بیشتر از همیشه


 
 
دوست داشته باش بهترینم....

 

 چون من نیزبیشتر از همیشه تو را دوست خواهم داشت

 

بادلی عاشق و به یاد تو به سفر خواهم رفت

 

 و مطمئن باش که با دلی دیوانه و با قلبی عاشقتر


 
 
از همیشه به سوی تو باز خواهم گشت...


 
لحظه هایی که در غربت سپری میکنم

 

را ثانیه به ثاینه میشمارم تا روزی 

 

 که به ثانیه آخر این انتظار برسم.


 
فراموشم نکن عزیزم

 

 منتظر بمان من شاید عاشقتر از همیشه بازمیگردم....

 

رفتن دلیل بر نبودن نیست!

 

 

این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی  دیگر سرنوشت!

 

  این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق!

 

به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین؟

 

سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان؟

 

چه زیباست لحظه ای که من به سهم خویش رسیده باشم

 

و تو نیز به آرزوی خود!

 

چه زیباست لحظه ای که سرنوشت

 

با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد

 

چه تلخ است لحظه جدایی ما

 

و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما

 

این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ...

 

 و آن سوی زندگی  یک علامت سوال

 

 در آخر قصه من و تو دیده می شود!

 


آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم؟

 

 سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد؟

 

ای سرنوشت تودیگر سر به سر این دل بی طاقت ما نگذار

 

 و بگذار بعد از این همه غم و غصه  

 

و اینهمه انتظار به آنچه که میخواهیم برسیم

 

 و عاقبت همدیگر را در آغوش خود بفشاریم!

 

این سوی زندگی دو چشم خیس است و یک دنیا آرزو در دل

 

  آن سوی زندگی یک سرنوشت است و یک عالم بی خیالی!

 

ما را رها کن از این انتظار تلخ ای سرنوشت!

 

این داستان عاشقی مان را میتوان در قصه ها نوشت ...

 

داستانی برای عاشقان 

 

 برای انان که میخواهند عشق را تجربه کنند

 

 و بدانند یک عاشق چرا مجنون است

 

 و یک معشوق همیشه گریان

 

آری سرنوشت آنها همین است !

 

 غم و غصه در لحظه های عاشقی

 

 و آخر سر نمی دانم ... 

 

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 3 آبان 1386 ساعت 12:24 http://mariamaria.blogsky.com

سلام.خیلی قشنگ بود. و بیشتر از همه احساسی که در تک تک جملات وجود دارد.
موافقم رفتن دلیل بر نبودن نیست.

سارا پنج‌شنبه 3 آبان 1386 ساعت 16:42 http://sogande-eshgh.blogsky.com

سلام
خوبی؟؟
یه دفعه آپ نمیکنی بعدش هم که میای پشت سر هم ....
بابا صبر کن ما هم بهت برسیم ......
ممنون از حضور گرمت ......
چه جوری فهمیدی من از چه کارتی استفاده میکنم؟؟
نرم افزار داری؟؟

ع - ح جمعه 4 آبان 1386 ساعت 08:24 http://hajiani.blogsky.com/

درود بر شما ! و چه خوب گفتی ! نه تنها رفتن دلیل بر نبودن نیست که عین بودن است ! اصلا باید رفت تا وجود داشت ! بیین آب را ، اگر مسکون بماند می گندد ! وجود اصلا شدن است نه بودن !

بهاره جمعه 4 آبان 1386 ساعت 11:10 http://www.biyapishamazizam.blogfa.com

....,.-')..
.....................\............/. //..
......................\........../. //..
........................\......../. //..
....................... ```´´´-//....
.....................(___).(___)-.....
......................(0)......(0)``-._..
........................|~......~ ,.`-..._..
........................|...........|...`-...._..
........................|........../..........`-._.........__...---'''''-..._..._..
........................|.........|...... سلام....`-._ .. _.--' ..خوبی؟....._..`...
........................).........|..............``...... وبم آپ شد............`...
....................../...........|............... خوشحال می شم..............|.`...
...................../_....__)...................... بهم سری بزنی...........|...`..
.................../....................|................... دوست داشتی......./.......).).
..................|...............|......|..................... با این وسیله بیا...../......(.(.(.(..
..................|...............|......|...................... خیلی حال میده..../.........).).).).
..................|..()...()...|...................|....نظر یادت نره..........._.-'...........(.(.(..
..................`...............'........`._........|_____..|..|-'|..|..
....................`--------'..............|..|.|..|............|..|..|..|..
.................................................|..|.|..|.............|..|..|..|..
.................................................|..|.|..|.............|..|..|..|..
....................................._____ |..|.|..|____...|..|..|..|..
..................................../.........`` |.`......../...........`..|.
....................................\_______\_........\____...\_..

مریم جمعه 4 آبان 1386 ساعت 13:36 http://www.setareyemashreghi.blogfa.com/

س.ل.ا.م

خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟

بابا عجب پستی بود...خسته نشدی این همه رو تایپیدی!!!
من که خسته شدم همشو خوندم:-))
ولی قشنگ بود.
به زحمت تایپ و خوندنش می ارزید :->
شاد باشی و دیرزی...
تا بعد

عارفه سه‌شنبه 8 آبان 1386 ساعت 22:29 http://www.a17.blogsky.com

من شمع لرزانم
از شب گریزانم
که از غم فزون گردد
تاب و تب من
وای از شب من
چون شب فراز اید
افسانه ساز اید
اید ز تنهایی
جان بر لب من
وای بر شب من
شب ها ز راحت جدا شوم
با مرغ شب هم نوا شوم
از بینوایی
جویم به میخانه هر شب
تا جرعه ای نوشم از لب
نوشین لب من
وای از شب من
وای از شب من
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
سلام حسین جان
ممنون از حضور گرمت
من اددت کردم
شاد باشی
فعلا...

بهاره شنبه 12 آبان 1386 ساعت 18:34 http://biyapishamazizam.blogfa.om

بهش میگم (ن)

لیلی دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 14:47 http://www.raze-aftab.blogfa.com

سلام آقا حسین

خیلی قشنگ بود غمگین پراز اشک

مراقب خودت باش

به منم یه سر بزن

یاحق

رضا دوشنبه 14 آبان 1386 ساعت 17:14 http://island1383.persianblog.ir

با سلام و درود فراوان بر شما دوست عزیز و گرامی و درود بر قلم توانمند و هنرمندتان ،در ضمن باستحضار شما میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی آموزنده با عنوان " ارزش نهادن به عشق و رمزهای ماندگاری آن .." بروز شده است ...خوشحال خواهم شد دیدن کنید و نظرات خود را مرقوم فرمائید ،مثل همیشه منتظر قدمهای سبز و حضور گرمتان هستم ...آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را در تمامی مراحل زندگی دارم .....ناگهان چقدر زود دیر می شود... خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری ..شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری ...لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن .....خاطرات بایگانی،زندگی های اداری ...آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین ...سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری .....با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته......خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری ....صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده ....خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری ....عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی ....پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری ......رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: ......شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری ...در پناه حق و خدا نگهدارتان

رضی چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 11:13

سلام خوبی بابا تحول تغییر اخرشی خیلی وبت با حال شد

ف.ذ چهارشنبه 16 آبان 1386 ساعت 11:22

توی این شهر فرنگ



یکی زیبا وقشنگ



عاشق مردما بود



مومن و باخدا بود



دل اون مال خدا



دستای مهربونش پشت و پناه مردما



نیمه شب دعا میکرد



گرهها رو وا میکرد...

reza شنبه 19 آبان 1386 ساعت 18:00 http://island1383.persianblog.ir

شب سردی است و من افسرده ... راه دوری است و پایی خسته ... تیرگی هست و چراغی مرده ... می کنم تنها از جاده عبور ... دور ماندند ز من آدمها... سایه ای از سر دیوار گذشت... غمی افزود مرا بر غم ها ... فکر تاریکی و این ویرانی... بی خبر آمد تا به دل من... قصه ها ساز کند پنهانی.... نیست رنگی که بگوید با من... اندکی صبر سحر نزدیک است ... هر دم این بانگ برآرم از دل ... وای این شب چه قدر تاریک است ... خنده ای کو که به دل انگیزم ؟... قطره ای کو که به دریا ریزم ؟.... صخره ای کو که بدان آویزم ؟.... مثل این است که شب نمناک است ... دیگران را هم غم هست به دل ... غم من لیک غمی غمناک است...

وارینا یکشنبه 20 آبان 1386 ساعت 01:29 http://www.taraneh-tanha.persianblog.ir

دوستت دارم _سخن ساده ی عشق است سلیس وساده بگویم دوستت دارم
منتظر حضور گلت در غزلواره های تنهایی

علی یکشنبه 4 فروردین 1387 ساعت 18:46

علی یکشنبه 4 فروردین 1387 ساعت 18:49

بچه ها ۱ کمکی بهم میکنید.
اینو عاصیش کنید چون عاصیم کرده.
۰۲۱۴۴۰۴۳۷۶۶
فاطمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد