سلام درود خدمت تمام دوستان عزیز و بازدیدکنندگان سایت اسکان.
فقط چند ساعت تا رفتن من به تهران و معرفی برای ادامه خدمت مقدس آشخوری باقی مانده و در این لحظات آخر ، سعی دارم چند خط به عنوان یادگار برای همیشه در این جا باقی بگذارم.
امروز جمعه 10/12/86 ، یا به عبارتی آخرین روز تفریح و خوشگذرانی در شهرمان (ساری) به اتفاق دوستان است. به قول چارلی چاپلین که در تعریف خوشبختی گفته است : « خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر است »
و من هم روزهای خوش خود را سپری رده و از فردا روزگار بدبختی من دوباره شروع میشود.به قول هم خدمتی ها در دوران آموزشی در پادگان مالک اشتر اراک : « چون میگذرد هیچ غمی نیست »
من هم به این شعار استناد کرده و گذر ایام در دوران خدمت را چیز عادی میدانم و معتقدم که باید این گذر ایام را تحمل کرد.
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
هرطور ممکن دوران آموزشی در پادگان مالک اشتر اراک گذشت.روزهایی که بی آبی و تشنگی ، سردی 35 درجه زیر صفر ، بی غذایی و سخت گیری فوق العاده حاکم بر آن ، همه گذشت و فقط خاطرات مالک اشتر و عکس هایی که با بجه ها و هم خدمتی ها گرفتیم ، همچنین دفتر خاطرات روزهای سپری شده در جهنم سبز (پادگان مالک اشتر اراک ) تنها چیزهایی است که بعنوان یادگار تا آخر عمر برایم باقی مانده است .
یکی از قشنگترین خاطراتی از پادگان برایم مانده و هیچگاه فراموش نخواهم کرد، اشعاری است که بچه ها روی در و دیوار پادگان مینوشتند که به چند مورد از این اشهار اشاره میکنم :
* یار نازک بدنم ترک من شیدا کرد / دید سرباز شدم یار دگر پیدا کرد
* شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست / این شقایق با نگاهی سرد پرپر می شود
* مردی که کوه را از میان برداشت ، کسی بود که شروع به جمع کردن سنگریزه ها کرد .
* برندگان هرگز خارج نمی شوند و خارج شوندگان هرگز برنده نخواهند شد .
* چترم باز باشد یا بسته ، فرقی نمیکند ، بی تو آسمان دلم همیشه ابریست
* به انتظار فصل تو ، تمام فصل ها گذشت
* زندگی برگ بودن در کنار باد نیست ، امتحان ریشه هاست ! ریشه هم هرگز اسیر باد نیست ، زندگی چون پیچک است ، انتهایش میرسد پیش خدا ...
فردا شنبه 11/12/86 ، روزی است که باید خودم را به ستاد فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در میدان ونک ( بالاتر از پارک ملت ) معرفی کنم تا ادامه خدمت مقدس سربازی (آشخوری ) را در آنجا بگذرانم . البته من در تهران ستوان 3 بوده و یک ستاره به عنوان سردوشی یدک کشیده و از جرگه ی آش خوران خارج میشوم. ولی تنها چیزی که باعث عذاب من میشود دوری از دوستانی است که شب و روز با هم بودیم و به هم عادت کرده بودیم.
خلاصه دوستان عزیز ، اگه بدی یا خوبی از من دیدید به بزرگی خود ببخشید و پیشاپیش عید نوروز را به شما و خانواده محترم تبریک میگویم و این بار هم تاکید میکنم باز هم به وبلاگ من سر یزنید و مثل همیشه نظر یادتون نره ، چون نظرهای شما دوستان عزیز است که باعث میشود با تمام خستگی ها و سختی های خدمت به وبلاگ رجوع کرده و آنرا آپ کنم.
دوسستتون دارم زیاد زیاد
بای تا های
20 hasta mibashad :x:d
کی آن میشی گگ
نرم افزار هک کارت اینترنت
.
.
.
.
.
http://wweali.blogsky.com/
همه روزهای سخت رو پشت سر گذاشتیم تا به خوشیها برسیم ولی خوشیها در همان سختی ها بودند و ما خبر نداشتیم.
درسته دوران خدمت هم واسه خودش سختی هایی داره مخصوصا دوری از خانواده ولی بعدا کلی خاطره و دوستهای خوب واسه آدم به جا میذاره.
امیدوارم که موفق باشی
montazeretam piambar
khili bahale