هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هیچ کس حرف دلتو نمی فهمه


سلام

هیچ کس حرف دلتو نمی فهمه

هیچ کس نمی فهمه تو چی میگی

هیچ کس احساس نمی کنه حست رو

حس میکنی بین این همه هم زبون انگار داری

به یه زبون دیگه حرف میزنی

همه باهات آشنان اما تو با همشون غریبه ای

توی خونه ی خودت هم غریبی ، توی یه جمع بزرگ هم تنهایی

اون موقع حس اینکه یه نفر حرف هات رو بفهمه،

اینکه یه نفر باشه که حرف هات رو باور کنه،

می شه بزرگ ترین " بهترین حس خوب" زندگی

وقتی حس میکنی تنهایی،

فکر کن یه نفر هست که به یادته،

یه نفری که بین همه دنیا داره به تو فکر میکنه،

واسه تو نگرانه،

بیشتر از هر کسی دلش می خواد تو شاد باشی،

راحت باشی.

حرف دلتو می فهمه،

می دونه که چه حسی داری،

حتی اگه نشون هم ندی از درونت باخبره،

حرف هایی که تو کلمه ها نمی تونی جاشون کنی رو تا آخرش می دونه

از غم هات باخبره،

می دونه چی کشیدی،

میفهمه غمت باهات چه کارا که نکرده

می دونه اون نگاهت،


اون لبخندت،

یعنی چی

با شادی هات شاد میشه،

وقتی که غم داری اونم غمگین میشه،

همیشه خوب تورو می خواد

یکی هست که هیچ وقت نمیگذاره تنها باشی،

هیچ وقت تنهات نمیگذاره،

نه ترکت می کنه،

نه دلت رو میشکنه،

نه ازت دل میکنه،

نه فراموشت می کنه،

هر وقت که بخوای پیشته،

یکی که فقط تو و خوبیهات براش مهم هستین،

تو رو فقط واسه خودت می خواد ،

فقط و فقط واسه خودت...

یکی که عشقش  هیچ وقت تمومی نداره...

هیچ مرزی نمیشناسه...

نه زمان میشناسه نه مکان...

فکر کن که یه همچین کسی باشه،

اون وقت دیگه حس تنهایی معنی نمی ده ،

حس ناراحتی ، ناتوانی...

فکر کن یه همچین کسی باشه...

فکر کن حالا اون کس   تو  باشی که می خوام تا آخرعمر

دوستت باشم و هستم...

دوست دارم

 

امروز  نمیدونم چرا انقدر حالم گرفته هست

مثل آدمی میمونم که سر دوراهی گیر کرده

اگر از سمت راستی بره معلوم نیست کجا میره

و اگر از چپی بره  بازم نمیدونه به کجا میرسه

راه برگشت هم نداره آخه تمام پلهای پشت سرشو خراب کرده

نمیدونم نمیدونم

حالم خیلی گرفته هست از همه خستم

تا حالا با خودتون قهر کردید

من با خودم تو قهرم دلیلش!

نمیدونم

نمیدونم چرا با خودم قهرم اما حال ندارم

میخوام بشینم گریه کنم  یا یکی بیاد یک عالمه بزنم

یک دعوا بکنم فقط کتک بخورم

به خدا

بعد بشینم یک عالمه گریه کنم

قبلا راهت تر گریه میکردم وقتی دلم میگرفت

اما الانه نمیدونم یک چیزی نمیزاره گریه کنم یک چیز عجیبی هست

نمیخواستم آپ کنم  اما نمیدونم چرا دارم مینویسم

افکارم ریخته به هم

از صبح اومدم تو اتاقم حتی نهارم رو تو اتاقم خوردم

دارم آهنگ

گریه کن .پاشایی رو گوش میکنم

نمیدونم چرا اما خیلی حال داد بهم

مامانم میگه به کسی قول ندی میخوایم بریم شب طرقبه

اما من حال ندارم نفس بکشم

اما مثل همیشه باید تظاهر کنم خوبم و شادم

دیگه اعصابم  خورد میشه از این همه نقشه ادم خوبارو بازی کردن و نقش بازی کنی که حالت خوبه و شاد شادی و تو رازی ترین پسر دنیا هستی

اما نیستم

دیشب تا صبح کارم شده بود

فکرای عجیب غریب

همین جوری خوابم برده بود پای سیستم

نمیدونم امروز خیلی کلافه هستم

خیلی

به حدی که خودم از خودم  تنفر پیدا کردم

معمولا اینجوری میشم میرم حرم قبلا

اما نای حرم رفتن رو هم ندارم

٬٬٬٬٬کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم  ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!٬٬٬٬٬٬

برام دعا کنید.....

حرف دل حسین همین بود

همین

یاحق

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 19:40

قشنگ بود

یه دوست قدیمی پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 12:13

سلام دوسی جون....
تو دیگه چرا غمگینی؟؟
روزگاره.. باید صبور باشی...
برات دعا میکنم...

فرشید پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 22:49 http://www.kolbeyman.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ بسیا زیبا و پر محتوای داری اگر مایل به تبادل لینک هستی من رو به شکل زیر لینک کن و بهم خبر بده تا منم تو رو تو سایتم لینک کنم www.kolbeyman.mihanblog

(-_-)دانلود نرم افزار (-_-)
با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد