هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

زندگی میکنم...



زندگی میکنم...

حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم...!

چون این زندگیست که بهترین های دیگر را برایم میسازد...

بگذار هر چه از دست میرود برود...!

من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد

حتی "زندگی" را ...  !

"ارنستو چه گوارا"

 

به سلامتی بارون ...





به سلامتی بارون که معلوم نیست چند گیگ حافظه داره که این همه خاطره تووش ذخیره شده    

ﻧﺴﻞ ﻣﺰﺧﺮﻓﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ...



ﻧﺴﻞ ﻣﺰﺧﺮﻓﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ...

ﻧﺴﻞ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﯿﻦ ﺑﺪ ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺧﺸﮑﯿﺪ، ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻧﺒﺎﺭﯾﺪ.

ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﻭ ﺷﯿﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻮﺭﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ.
ﺩﻝ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺍﺩﯾﻢ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻧﺴﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﻧﺴﻞ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭﺷﺘﻪ
ﻧﺴﻞ ﺩﻋﻮﺍ ﺳﺮ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻣﺘﺮﻭ
ﻧﺴﻞ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﭘﺸﺖ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻭ ﭼﭙﯿﺪﻥ ﺗﻮﯼ ﺗﺎﮐﺴﯽ
ﻧﺴﻞ ﺩﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻭﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻦ، ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ
ﻧﺴﻞ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻣﺎﻧﺪ
ﻧﺴﻞ ﺁﻫﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﺳﻮﺯﻧﺎﮎ
ﻧﺴﻞ ﻫﺎﯾﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ
ﻧﺴﻞ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ
ﻧﺴﻞ ﺗﺤﺮﯾﻢ...
ﻧﺴﻞ ﻃﻼﻕ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺩﺭﺻﺪ
ﻧﺴﻞ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ
ﻧﺴﻞ ﮐﺶ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ
ﻧﺴﻞ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﻧﺴﻞ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻌﻢ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﭽﺸﯿﺪﯾﻢ
ﻧﺴﻞ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ
ﻧﺴﻞ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﯿﻦ ﺑﺪ ﻭ ﺑﺪﺗﺮ
ﻧﺴﻞ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ، ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻥ، ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ
ﻧﺴﻞ ﺑﻐﺾ، ﻧﺎﻟﻪ ، ﺿﺠﻪ
ﺳﮓ ﺩﻭ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﺰﺍﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺧﻄﺶ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ...

ماه خون و ماه اشک


کاش سهراب میگفت:
آب را گل نکنید . . .
شاید از دور علمدار حسین
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
می رسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی، ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر  بی شیر رباب
نفسش تازه شود و بخوابد آرام . . .آب را گل نکنید .تاکه شرمنده نگردد عباس .تاکه پژمرده نگردد گل یاس.....
ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان و عاشقان و علمدار مهرویش بر شما تسلیت باد...

گاهی ...


گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود
گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود
گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است
گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست
گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود

حسین پناهی ...

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..

آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند

تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند

تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

چند وقتی است آسمان هم بخیل شده است

انگار گرد مرگ را در زمین خدا پاشیده اند

اما نه

این زمین خدا نیست

زمین خدا پاک بود

آلوده اش کرده ایم.

آسمان را در جستجوی ابری کاویده ام

قدیسه ی من!

خورشید را پنهان کن و آب بیاور

برای ارواح برزخ نذری کن

شاید قبول شود و باران ببارد

زمین سوخته دلم ترک برداشته است

تو باران شو و بر من ببار

تو می توانی اشک آسمان را دربیاوری؟

شب که بخوابیم آیا دوباره صدای ترنم باران را روی سقف خانه مان خواهیم شنید؟

بالاخره خواهد بارید

می دانم دلش خواهد سوخت به حال ماها

اما نه بهتر است بگویم باران زده است

با آمدنت باران هم راه خود را به زمین باز کرد است

شمعی روشن کن

شاید دل ارواح برزخ بسوزد و رگه ای باران بفرستند

من تنها آرزو می کنم

شاید

خنکای صبح فردا را با نم تازه باران تجربه کنم

 

" حسین پناهی "

بدون شرح ...


لیاقت میخواهد شریک شدن

تو خوش باش به همین با هم بودن های امروز

من خوشم به خلوت تنهایی ام!

تو بخند به امروز

من میخندم به فرداهایت....

 

نگاه ...


Description: https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif

ساده بگویم . . .
 نگاه زاده ی علاقه است
اگر دوچشم روشن عشق به تو نگاه کند . . .
دیگر تو از آن خود نیستی . . .

 

دهه پنجاه و شصت یعنی ...



دهه پنجاه و شصت یعنی :

یعنی خاله بازی با چادر مامانامون توی کوچه


یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی


یعنی بوی نون و پنیر و نارنگی تو کیف


یعنی فوتبال دستی


یعنی مانتو خفاشی با اپل


یعنی توپ دو لایه رنگی پلاستیکی


یعنی آتاری و میکرو


یعنی انباری و بوی سرکه


یعنی شکر ، روغن ، قند کوپنی


یعنی فخر فروختن با کتونی میخی


یعنی ته کلاس و تقسیم لواشک


یعنی کارت صدآفرین


یعنی حسرت یک دقیقه خواب بیشتر تو زمستون


یعنی ادکلن کبرا و ویوا


یعنی تلویزیون سیاه و سفید


یعنی بستنی کیم دوقلو


یعنی آدامس خروس نشان


یعنی بوی آش و کشک تو  یه روز بارونی


یعنی چراغ علاءالدین و سیب زمینی


یعنی کوبلن و کاموا


یعنی بازی خط خط


یعنی کپسول بوتان و پرسی


یعنی جوجه رنگی


یعنی نوار کاست


یعنی آلبالو خشکه

یعنی پرش از روی رختخواب و سقوط آزاد با اونا


یعنی تک درخت ته کوچه


یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی


یعنی بوی نم زیرزمین


یعنی نیمکت سه نفره


یعنی چوبین و برانکا


یعنی تیله بازی


یعنی عاشق شدن از پس پرده حیا و شرم …


تقدیم به همه دهه 60-50 ها " خاص ترین نسل ایران "