-
کافه چی
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:01
کافه چی! در رگ قلیانِ من انگور بریز بر سرش آتش خونخاهی تیمور بریز شب ِ جشن است بگو تا همه بشکن بزنند خرده های ِ غم و اندوه ِ دلت دور بریز منوی ِ رقص ببر هرکسی از راه آمد روی ِ هر تخت سه تار و دف و سنتور بریز جای ِ نعناع و هلو طعم ِ لب ِ سیب بده بوسه ی ِ تلخ از آن دلبر ِ مغرور بریز قهوه ی ِ ترک تر از چشم ِ بلایش برسان...
-
مثل هر شب
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:59
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم چنــد ساعت شده از زندگیــــم بی خبرم این همه فاصله ، ده جاده ، صد ریـــل قطار بال پــروازِ دلـــم کــــو که به سویت بپرم ؟ بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم پدرعشـــــق بسوزد کـــه درآمد پدرم بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم من خدای غزل نــاب...
-
بدون شرح
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:58
در حوالی این دنیا ، نه صادق به زندگی هدایت شد ، نه فروغ، از ناامیدی به امید رسید ، و نه سهراب قایقی ساخت ، تا به شهر رویاهایش رسد ، قلم و کاغذ کارشان بازیست با ذهن تا روزمان را به شب و ماهش دلخوش کنند. ﮐﻮﺩﮐﻢ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻤﺎﻥ ،ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺰﺭﮔﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺮﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻧﺒﺎﺷﯽ ، ﮔﺮﮒ ، ﮔﺮﮔﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻮﺩﮐﻢ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻤﺎﻥ ، ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ...
-
گرفتارم به تو
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:56
باد خواهد برد عشقی را که من دارم به تو بعد از این یک عمر بی مهری بدهکارم به تو تو همیشه در پی آزار من بودی ولی من دلم راضی نشد یک لحظه آزارم به تو راست میگویم ولی حرف مرا باور مکن این که ممکن نیست دل را باز بسپارم به تو خوب میدانم برای من کسی مثل تو نیست خوب میدانم که روزی باز ناچارم به تو میروم شاید دلت روزی...
-
دلم خوش است
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:54
دلم خوش است که این شهر،شهر قرآنی ست و دین مردم این منطقه،مسلمانی ست توریست خیز ترین جای خاک ایران است که میزبان پناهندگان افغانی ست نمازخانه فراوان،نماز خوان اندک تعجب من از این داغهای پیشانی ست کسی که قوم رئیس است،حکم او رسمی و حکم دیگر اعضا همیشه پیمانی ست سرایدار اداره لیسانس تاریخ است رئیس دیپلمه از رشته های...
-
به سلامتی ...
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:53
به سلامتی پسری که عشقش عاشق رفیقش شد... اسم عشقشو تو گوشیش نوشت: "زن داداش" به سلامتی دختری که شب عروسی دوست پسرش میرقصه و دست هاشو میندازه رو شونه عروس... میگه مواظب داداشم باش... به سلامتی سربازی که تو ایست بازرسی شیشه مشروب رو دید به فرماندش چیزی نگفت فقط گفت یه پیک به سلامتی عشقم بزنید،،،،که امشب...
-
دل تنگ
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:49
حتما کسی را تازگی ها در نظر داری لابد به غیر از من کسی را زیر سر داری دیگر سراغی از دل تنگم نمی گیری با اینکه از حال پریشانم خبر داری بی طاقتی این روزها جایی دلت گیر است بو برده ام از شهر من قصد سفر داری بو برده ام از عطر مشکوک تنت شبها جایی دگر عشقی دگر یاری دگر داری سردی زمستانی در این گرمای تابستان لبهای بی رنگ و...
-
باده ی غم
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:48
ای که در ساغر من باده ی غم ریخته ای چند پیمانه ی دیگر بده کم ریخته ای غیر نام تو بلد نیست و چیزی ننوشت چه جنونیست که در جان قلم ریخته ای آخر دوری ام از خانه ی تو یک قدم است کار آبیست که تو پشت سرم ریخته ای
-
عاقبت زخمت زدند
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:46
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی ای دل ساقه جانت شکست آن عزیزت عهد و پیمانش شکست دیدی ای دل در جهان یک یار نیست هیچ کس در زندگی غمخوار نیست دیدی ای دل حرف من بیجا نبود از برای عشق اینجا جا نبود نوبهار عمر را دیدی چه شد زندگی را هیچ فهمیدی چه شد دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که می...
-
اقرار
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:45
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟ اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟ وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر؟ عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق میشویم اشتباه ناگهان تکرار میخواهد مگر؟ من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند لشکر عشاق پرچمدار میخواهد مگر؟ با زبان بیزبانی بارها گفتی: برو!...
-
واژه
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:44
شرابی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی... نمیدانم چه نوشیدم که سیرم کرده از هستی... خودم مستُ ،غزل مستُ ،تمام واژه ها مستند... قلم شوریده ای امشب،عجب اُعجوبه ای هستی! به ساز من که میرقصی قیامت میکنی به به... چه طوفانی به پا کردی،قلم شاید تو هم مستی؟! زمین مستُ،زمان مستُ،مخاطب مست شعرم شد بنازم دلبریهایت!قلم، الحق که...
-
روح سرگردان
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:43
روح سرگردان عشقم ؛ جلوهٔ شیدائی ام سینه ام آتش گرفت از غربت تنهائی ام سایه ای از یک جنون جانگزا گسترده است در بیابانها طنین نالهٔ لیلائی ام روز و شب چون موج سر بر صخره دارداشک من ای به قربان خیالت دیدهٔ دریائی ام آرزو دارم به کویت پر بگیرم تا افق من که چون پروانه ها همزاد بی پروائی ام هر کسی می بیندم دیوانه میخواند...
-
جان
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:37
گر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز ندانم از پی چندین جفا که با من کرد نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟ به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار جواب داد فلانی ازان ماست هنوز چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز عداوت از طرف آن شکسته پیمانست وگرنه از طرف ما...
-
چه خبر از دڸ تو ...
جمعه 4 اردیبهشت 1394 16:29
چه خبر از دڸ تو نفسش مثل نفسهای دڸ کوچک مڹ میگیرد یا به یک خنده ی چشماڹ پر از ناز کسی میمیرد آیا تو هم از غصه ایڹ دوری کمی دلگیری؟ یا لحظه ای هم خبر از حاڸ دڸ خسته ی مڹ میگیری شود آیا که شبی دڸ مغرور تو هــــــــــم فکر چشماڹ سیاه دگری را بکند دست خالی ز وفایت روزی قطره ای اشک ز چشماڹ ترم پاک کند چه خبر از دڸ تو دانـی...
-
فواره وار ...
جمعه 1 اسفند 1393 15:04
فواره وار ، سربه هوایی و سربه زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر پلک مرا برای تماشای خود ببند < ای ردپای گمشده باد در کویر ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر مرداب زندگی همه را غرق می کند ای عشق همّتی کن و دست مرا...
-
فواره وار ...
جمعه 1 اسفند 1393 15:03
فواره وار ، سربه هوایی و سربه زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر پلک مرا برای تماشای خود ببند < ای ردپای گمشده باد در کویر ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر مرداب زندگی همه را غرق می کند ای عشق همّتی کن و دست مرا...
-
غزلی برای دلتنگی ...
جمعه 1 اسفند 1393 15:01
شده میان غزل و بیت در به در باشی؟ ردیف و قافیه بر وزن بی خبر باشی؟ غزل ، غزل بنویسی برای دلتنگی همیشه شاعر اشعار بی اثر باشی سپیده سر نزند در نوشته ات وقتی شهید خنجر شبهای بی سحر باشی شده تمام امیدت به سایه ای باشد برای دیدن سایه دو چشم تر باشی؟ شبت به سر نرسد بی خیال او اما همیشه خالق رویای بی ثمر باشی دلت بگیرد از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اسفند 1393 15:00
چه کسی ﮔﻔﺘﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻃﻼﺳﺖ؟ ﻣﻦ ﻣﺰﻩ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﮐﺮﺩﻡ ... ﺯﻣﺎﻥ ﻋﯿﻦ ﺍﻟﮑل است... ﺛﺎﻧﯿه ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﯿﺴﻮﺯاند و ﻣﯿﺮود در ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺕ ... ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ , ﭼﺸمهایت را ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﻋﻤﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻮ ﻣاندی و ﺧﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ !
-
شهر من ...
جمعه 1 اسفند 1393 14:58
عکس من را همه ی شهر گرفتند ولی تو فقط رد شدی از پیش نگاهم هر روز مکث کن، لحظه ای از دور تماشایم کن به چمن های کف پارک همش چشم ندوز کاش می شد که بچرخد سر من سمت نگات دل سیمانیِ عاشق شده دیدی جایی؟ ! پام چسبیده به جایی که از آن می گذری وای از آن روز که از پشت سرم می آیی ... گرچه تندیس بزرگ وسط شهر شدم ولی از بوی تو...
-
بدون شرح
جمعه 1 اسفند 1393 14:57
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﺎﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﻋﻤﺪﺍ ﻓﻘــﻂ ﺩﻭﺭﺕ ﮐﻨﻢ ﻟﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﻏــﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻤﯽ ﺟﺒـﺮﺍﻥ ﮐﻨﻢ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﺖ ﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪﻡ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻃـﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺭﺷـﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻧــﺎﻡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻧﻈـﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺒـﺮ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻭﯾـــﺮﺍﻥ ﮐـﻨﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ...
-
هــــوایی
جمعه 1 اسفند 1393 14:56
عاقبت با یک غــــــزل، او را هــــوایی میکنم بعدِ عـــاشق کردنش، خود را فــــدایی میکنم گفته اند او عاشقِ شعر است و شاعر پیشگی با همـــــین ترفــــنــــد، از او دلربــــــایی میکنم من که "شاعــــــر" نیستم، اما به عشقِ او چنین در میــــــانِ دوستان، "شـــاعر نمـــایی" میکنم !! قلب او سنگیـــست، من...
-
زندگی چیست ؟
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:44
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ...
-
دو کلام حرف حسابی ...
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:42
ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﮐﻞ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻞ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺨﺺ !!!... ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ... ؟؟؟؟؟ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻢ !...؟ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺟﻠﻮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺩ !.... ؟ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ...
-
صادق هدایت
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:40
وقتی دنیا به فکر تسخیر فضـــا بود ، ما به این می اندیشیدیم که انگشتر عقیق در کدام انگشت، ثواب بیشتری دارد ... ((صادق هدایت))
-
خدایاااا
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:39
سقف خانه ما سوراخ است... ولی در عوض مناره های مسجد خالی سر به فلک کشیده است همسایه مان هرسال میرود مکه ، میگوید خدا طلبیده!! خدایا خسته نمی شوی از قیافه تکراریش!؟ دوستانت چه قیافه های خاصی دارند! ریش دارند تسبیح و سجاده، با اسمت چه احترامی دارند!! اگر دوست بی ریش و تسبیح و سجاده قبول میکنی ما هم پایه ایم! خدایا پارتی...
-
باران
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:34
باران که بند می آید ، تازه خاطره ها شروع میکنند به چکه کردن ...
-
روزی ، روزگاری
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:34
روزگاری خانه هامان سرد بود تهیه ی نفت زمستان درد بود یک چراغ والورو یک گرد سوز زیر کرسی با لحافی دست دوز خانواده دور هم بودن همه در کنار هم میاسودن همه روی سفره لقمه نانی تازه بود روی خوش در خانه بی اندازه بود عمر بعضی در صف کپسول رفت بعضیا هم درصف نامرد نفت گر برای مرد زن نامرد بود صد تفاوت بین زن تا مرد بود آن قدیما...
-
بدون شرح ...
یکشنبه 19 بهمن 1393 02:31
ﺑﮕــــﺬﺍﺭ ﺑﺴـــوزیم ... ﻣﺎ که ﺩﺍﺩﻣــــــﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺳــــــــﻤﺎﻥ ﻧﺮﺳـــــﯿﺪ !! ﺷﺎﯾـــــــــــــﺪ " ﺩﻭﺩﻣــــــــــــــﺎﻥ " ﺑــــــــﺮﺳﺪ ...
-
بدون شرح معروف ...
جمعه 26 دی 1393 23:06
-
زندگی میکنم...
جمعه 26 دی 1393 22:58
زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم ...! چون این زندگیست که بهترین های دیگر را برایم میسازد ... بگذار هر چه از دست میرود برود ...! من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد حتی "زندگی" را ... ! " ارنستو چه گوارا "